ياصاحب الزمان ادركنى
چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:, :: 20:21 ::  نويسنده : ابو ایوب و اکرم

آی ناز کوچولو دوستت دارمزمینه سازان ظهورآی ناز کوچولو دوستت دارم

انقلاب حضرت مهدی(ع) همچون دیگر انقلاب ها، بدون مقدمه و زمینه سازی به وجود نمی آید، بلکه در آستانه ظهور، حرکت هایی به پا می گیرد و زمینه را برای ظهور آن حضرت فراهم می آورد. بخش عمده ای از روایاتی که درباره رویدادهای پیش از ظهور و یاران حضرت مهدی(عج) آمده است، درباره ایران و ایرانیان است که با تعبیرات گوناگونی مانند: اهل فارس، عجم، اهل خراسان، اهل قم، اهل طالقان، اهل ری و ...بیان شده است. با بررسی مجموع این روایات به این نتیجه می رسیم که در کشور ایران، پیش از ظهور، نظامی الهی و مدافع ائمه معصومین برپا می گردد که مورد نظر امام زمان(ع) است و نیز مردم ایران، نقش عمده ای در قیام آن حضرت دارند. رسول خدا(ص) می فرماید:" مردمی از مشرق زمین قیام می کنند و زمینه را برای قیام حضرت مهدی(ع) فراهم می سازند." نیز می فرماید:" پرچم های سیاهی از سمت مشرق خواهد آمد که دل های آنان همانند پاره های آهن است؛ پس هر کس از حرکت آنان آگاهی یافت، به سوی آنان برود و با آنان بیعت کند؛ هرچند لازم باشد که بر روی یخ حرکت کند." امام باقر(ع) می فرماید:" گویا قومی را می بینم که در مشرق قیام کرده اند و حق را می طلبند، ولی حق را به آنان نمی دهند. بار دیگر طلب می کنند ولی باز به آنان واگذار نمی کنند. در این حالت شمشیرها را از نیام کشیده، بر شانه می گذارند که در این هنگام، دشمن خواسته آنان را می پذیرد، ولی آنان نمی پذیرند و قیام می کنند و حق را واگذار نمی کنند، مگر به صاحب امر. کشتگان آنان شهیدند و اگر من آنان را درک می کردم، خودم را برای صاحب این امر آماده می کردم."

در این روایات به روشنی از برپایی قیام ها و انقلاب هایی در آستانه ظهور حضرت مهدی(ع) خبر داده شده است. همه روایات بر این نکته اتفاق دارند که پیش از ظهور حضرت، حکومتی به رهبری یکی از صالحان، که گمان می رود از فرزندان پیامبر(ص) هم باشد، در ناحیه مشرق تشکیل می گردد و زمینه ظهور را مهیا می سازد و این حکومت، تا ظاهر شدن حضرت مهدی(ع) و تسلیم آن به حضرت ایشان ادامه می یابد. بر همین اساس برخی، تشکیل دولت شیعی مذهب صفویه را که پس از قرن ها استیلای حاکمان مستبد و متعصب عامی مذهب، روی کار آمد، همان دولتی دانسته اند که در روایات، از جمله زمینه سازان حکومت مهدی(عج) به شمار آمده است. در زمان ما نیز برخی با استناد به ویژگی هایی که در روایات آمده انقلاب اسلامی ایران را که در سال 1357 به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید، همان دولتی دانسته اند که زمینه را برای ظهور و قیام مهدی(ع) آماده می کند. در هر صورت گرچه قرائن فراوانی این احتمال را قوت می بخشد، ولی دلیل قطعی که ثابت کند منظور از حکومت زمینه ساز، انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) است، در دست نیست.

                                           
 

 

عكس دعاء ندبه 11-2-2011.jpg

دعاء الندبه سید مناف الموسوی وشیخ محمد حسین الیوسفی إحراق بیت فاطمة الزهراء س 11-2-2011


ادامه مطلب ...
سه شنبه 2 فروردين 1390برچسب:, :: 17:26 ::  نويسنده : ابو ایوب و اکرم

 

                                                     [تصویر: fkyycl.gif]

گر چه پيمان را شکستم بر سر پيمانه ام

با همه بد عهدي ام آن عاشق ديوا نه ام



گر به ظاهر دورم از در گاه تو اي نازنين

باز هم مشتاق روي دلکش جانا نه ام



از در ميخانه ات اي شاهد خوبان مران

با همه عصيان همان دردي کش ميخانه ام



پرده بردار از رخ زيبا که مشتاق تو ام

آن رخ زيبا نديده ،واله وديوانه ام



پادشاه جودي و ما بنده در گاه تو

منتظر بر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام



در ميان بحر هجران غوطه ور گشتم ولي

باز هم در جستجوي گوهر دردانه ام



همچون من هرگز نباشد بر درت پيمان شکن

ليک با الطاف غير از تو، شها! بيگانه ام



چون که لطف توست تنها ضامن رسوايي ام

ور نه آن گردم که افشان در دل ويرانه ام



انتظارت بيش از حد شد ،تحمل تا به کي؟

آفتا با! بهر ديدار رخت پروانه ام



واله و«شيدا » ومستم ليک ،محتاج توام

يک نظر بر من نما، اي عارف فرزانه ام!



اللهم صل علي محمد وآل محمد،وبارک علي

محمد وآل محمد،کافضل ما صليت وبارکت

وترحمت علي ابراهيم وآل ابراهيم،

انک حميد مجيد.

 

      

 

                                                  

                                                اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفيقَ الطّاعَةِ وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ

خدايا روزى ما كن توفيق اطاعت و دورى از گناه

وَصِدْقَ النِّيَّةِ وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ وَاَكْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِْسْتِقامَةِ وَسَدِّدْ  

و صدق و صفاى در نيت و شناختن آنچه حرمتش لازم است و گرامى دار ما را بوسيله هدايت شدن و استقامت و استوار كن

اَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِكْمَةِ وَامْلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ وَطَهِّرْ

زبانهاى ما را به درستگويى و حكمت و لبريز كن دلهاى ما را از دانش و معرفت و پاك كن

بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ وَاكْفُفْ اَيْدِيَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ  

اندرون ما را از غذاهاى حرام و شبهه ناك و بازدار دستهاى ما را از ستم و دزدى

وَاغْضُضْ اَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِيانَةِ وَاسْدُدْ اَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ

و بپوشان چشمان ما را از هرزگى و خيانت و ببند گوشهاى ما را از شنيدن سخنان بيهوده

وَالْغيبَةِ وَتَفَضَّلْ عَلى عُلَماَّئِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصيحَةِ وَعَلَى الْمُتَعَلِّمينَ

و غيبت و تفضل فرما بر علماى ما به پارسايى و خيرخواهى كردن و بر دانش آموزان  

بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ وَعَلَى الْمُسْتَمِعينَ بِالاِْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ وَعَلى

به كوشش داشتن و شوق و بر شنوندگان به پيروى كردن و پند گرفتن و بر

مَرْضَى الْمُسْلِمينَ بِالشِّفاَّءِ وَالرّاحَةِ وَعَلى مَوْتاهُمْ بِالرَّاْفَةِ

بيماران مسلمان به بهبودى يافتن و آسودگى و بر مردگان آنها به عطوفت

وَالرَّحْمَةِ وَعَلى مَشايِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّكينَةِ وَعَلَى الشَّبابِ  

و مهربانى كردن و بر پيرانمان به وقار و سنگينى و بر جوانان

بِالاِْنابَةِ وَالتَّوْبَةِ وَعَلَى النِّساَّءِ بِالْحَياَّءِ وَالْعِفَّةِ وَعَلَى الاْغْنِياَّءِ

به بازگشت و توبه و بر زنان به شرم و عفت و بر توانگران

بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ وَعَلَى الْفُقَراَّءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ وَعَلَى الْغُزاةِ

به فروتنى و بخشش كردن و بر مستمندان به شكيبائى و قناعت و بر پيكار كنندگان

بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ وَعَلَى الاُْسَراَّءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ وَعَلَى الاُْمَراَّءِ

به يارى و پيروزى و بر اسيران به رهايى يافتن و آسودگى و بر زمامداران  

بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ وَعَلَى الرَّعِيَّةِ بِالاِْنْصافِ وَحُسْنِ السّيرَةِ وَبارِكْ

به عدالت داشتن و دلسوزى و بر ملت به انصاف و خوش رفتارى و بركت ده

لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِى الزّادِ وَالنَّفَقَةِ وَاقْضِ ما اَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ

براى حاجيان و زائران در توشه و خرجى و به انجام رسان آنچه را بر ايشان واجب كردى از

الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَالرّاحِمينَ  

اعمال حج و عمرة بوسيله فضل و رحمت خودت اى مهربانترين مهربانان  

دو شنبه 1 فروردين 1390برچسب:, :: 20:13 ::  نويسنده : ابو ایوب و اکرم

  مرحوم محدّث نورى در كتاب نجم الثاقب از قول عالم فاضل محمدحسين نائينى اصفهانى چنين نقل كرده است:

 برادرم ميرزا محمد سعيد در سال (1285ق) از ناحيه پا، احساس درد شديدى كرد و به دنبال آن، حتى از راه رفتن عاجز شد. طبيبى به نام ميرزا احمد نائينى را براى درمان پاى برادرم آوردند. ابتدا معالجات او به ظاهر مؤثر واقع شد و ورم و چرك پا برطرف گشت، ولى چند روزى طول نكشيد كه زخم‏هاى زيادى علاوه بر پاها در ميان دو كتف او پيدا شد. درد و خونريزى آن زخم‏ها، محمد سعيد را هر روز بيش از پيش ناتوان و ضعيف و لاغرتر مى‏ساخت و معالجات طبيب جز افزايش درد و خونريزى و سرايت زخم‏ها به قسمت‏هاى ديگر بدن نتيجه ديگرى در پى نداشت.
 روزى خبر آوردند يك طبيب بسيار ماهرى به نام ميرزا يوسف در يكى از روستاى اطراف ساكن است كه در درمان بسيارى از مريضى‏هاى صعب العلاج مهارت زيادى از خود نشان داده است. پدرم كسانى را فرستاد تا او را براى درمان برادرم بياورند. وقتى او به طور كامل برادرم را معاينه كرد، مدتى ساكت شد و به فكر فرو رفت، يادم هست در يك فرصتى كه پدرم از اطاق بيرون رفته بود، به گونه‏اى كه من متوجه حرفهاى آنها نشوم مطالبى را به يكى از دايى‏هايم كه با ما زندگى مى‏كرد گفت. فهميدم كه طبيب از درمان برادرم مأيوس شده است و به دايى‏ام مى‏گويد: هر چه زحمت كشيده شود بى فايده است. منتهى دايى‏ام تلاش مى‏كرد تا طبيب با پدرم به گونه‏اى موضوع را مطرح كند كه باعث ناراحتى او نشود.
 وقتى پدرم جهت اطلاع از نتايج معاينات دكتر دوباره به اتاق برگشت، ميرزا يوسف به پدرم گفت: من اول فلان مقدار پول (كه مبلغ بسيار زيادى بود) مى‏گيرم، آن وقت معالجه را شروع مى‏كنم. كاملا معلوم بود كه هدف او از چنين پيشنهادى منصرف كردن پدرم از قبول معالجه بود. چون نه تنها براى پدرم بلكه براى خيلى‏ها در آن زمان و شرايط تهيه چنان پولى غير ممكن بود.
 لذا پس از بحث‏هاى زياد، پدرم گفت: براى من امكان تهيه اين پول مقدور نيست. در نتيجه طبيب هم از اين فرصت استفاده كرده فورا منزل ما را ترك نمود.
 بعد معلوم شد كه والدينم همان موقع متوجه شده بودند كه طبيب از درمان برادرم مأيوس شده و درخواست آن پول كلان، بهانه‏اى بيش نبوده است.
 من يك دايى ديگر به نام ميرزا ابوطالب داشتم كه زهد و تقواى او زبان زد مردم بود، همه مردم آن محل به دعاهاى او اعتقاد داشتند و در گرفتارى‏ها ومشكلات به او مراجعه مى‏كردند، او هرگاه عريضه به حضرت بقيةاللّه‏عليه السلام مى‏نوشت ونتايجى به دست مى‏آمد. وقتى مادرم متوجه بسته بودن همه راه‏هاى عادى ومعمولى درمان برادرم شد، به نزد دايى ابوطالب رفت واز او خواهش كرد تا براى شفاى محمد سعيد عريضه‏اى بنويسد.
 عصر روز جمعه‏اى بود كه دايى‏ام عريضه را نوشت. مادرم آن را از او تحويل گرفت و همان موقع به همراه برادرم كنار چاهى كه در بيرون روستا بود رفتند و در حالى كه به شدّت گريه مى‏كردند، عريضه را در چاه انداختند و به خانه برگشتند. چند روزى از اين ماجرا نگذشته بود كه من در خواب ديدم سه نفر سواره با همان اوصافى كه در حكايت تشرّف اسماعيل هرقلى نقل شده است از صحرا به طرف خانه ما مى‏آيند. وقتى آنها را ديدم يك مرتبه به ياد جريان اسماعيل هرقلى افتادم و با خودم گفتم: آن سوار اولى حتما خود حضرت حجّت‏عليه السلام هستند كه آمده‏اند برادرم محمّد سعيد را شفا دهند.
 وقتى آن سه نفر به نزديكى خانه ما رسيدند، همگى از اسب پياده شدند و درست به همان اطاقى كه برادرم در آن خوابيده بود داخل شدند. همان كسى را كه من فكر مى‏كردم خود حضرت‏عليه السلام هستند نزديك برادرم رفتند و نيزه‏اى را كه در دست داشتند روى كتف «محمد سعيد» گذاشتند و فرمودند: بلند شو، دائيت از سفر آمده است و پشت در منتظر است.
 من در آن حال متوجّه شدم كه منظور آن حضرت، دايى على‏اكبرم است كه خيلى وقت پيش به سفر تجارت رفته است و اتفاقا به خاطر تأخير كردن، همه خانواده نگرانش بودند.
 محمد سعيد اطاعت امر كرد و در نهايت سلامتى از جاى خود برخاست و با عجله به سوى در رفت تا از دايى على اكبر استقبال كند.
 در اين لحظه از خواب بيدار شدم و درست به اطراف نگاه كردم متوجه شدم كه صبح شده است ولى هيچ يك از اهل خانه براى نماز صبح بيدار نشده‏اند. بلافاصله ياد خوابى كه ديده بودم افتادم و با خوشحالى خودم را به نزديك برادرم رساندم و او را بيدار كردم و به او گفتم: محمد سعيد! محمد سعيد! بلندشو آقا امام زمان‏عليه السلام تو را شفا دادند.
 سپس بدون معطلى او را گرفتم و از زمين بلندش كردم.
 در اثر سر و صداى من مادرم از خواب بيدار شد، وقتى ديد كه محمد سعيد را بيدار كرده‏ام، با ناراحتى گفت: او به خاطر دردى كه داشت از سر شب نتوانسته بود بخوابد، تازه از شدّت دردش مقدارى كم شده بود، چرا بيدارش كردى؟!
 گفتم: مادر! امام‏عليه السلام محمد سعيد را شفا دادند.
 مادرم از جاى خود برخاست و با عجله خود را به ما رساند و گفت: تو چه گفتى؟
 خواستم تا حرفم را تكرار كنم، كه ديدم محمد سعيد شروع به راه رفتن كرد، و مثل اينكه اصلا هيچگونه ناراحتى نداشته است. مادرم از خوشحالى با صداى بلند شروع به گريه كردن نمود و همه اهل خانه بإ صداى او از خواب بيدار شدند و به دنبال آن طولى نكشيد همه اهالى روستا از اتفاقى كه افتاده بود باخبر شدند و با عجله خودشان را براى ديدن محمد سعيد به خانه ما مى‏رساندند.
 بحمد للّه امام زمان‏عليه السلام به عريضه وتوسل مادرم عنايت كرد و از آن به بعد در بدن برادرم اثرى از آن مريضى ديده نشد. و چند روز بعد هم دايى على اكبر با سلامتى از سفر برگشت و خوشحالى خانواده ما به لطف حضرت حجة بن الحسن‏عليه السلام كامل‏تر شد.

السلام و عليك يا صاحب الزمان

 

مرحوم نورى مى‏نويسد: عالم متّقى مرحوم سيد محمد جبل عاملى از اهالى قريه جب شليت، از ترس حاكمان ستم پيشه و ظالم آن منطقه، كه قصد داشتند سيد را وادار كنند به نيروهاى نظامى آنها بپيوندد، بطور مخفيانه با دست خالى از جبل عامل خارج مى‏شود و پس از تحمّل سختى‏ها، خود را به نجف اشرف مى‏رساند و مجاور حرم حضرت اميرالمؤمنين على‏عليه السلام زندگى ساده و فقيرانه‏اى را شروع مى‏كند. شرايط آن زمان به گونه‏اى بوده است كه تقريبا اكثر مردم حتى در تأمين مايحتاج روزانه خود دچار مشكل بوده‏اند، وقتى وضع عامه مردم چنان باشد بديهى است كه امثال سيد محمّد كه با دست خالى مجبور به ترك وطن مى‏شوند و در عين حال به جهت عفيف و با حيا بودن راضى نمى‏شوند كه كسى متوجّه تنگ دستى آنها گردد مجبورند فشارهاى زيادترى را متحمل گردند. در چنين شرايطى گاهى به خاطر فقر و غربت، سيّد محمّد مجبور بود چندين روز متوالى را گرسنه بماند و حتى نتواند مختصر خوراكى را براى خوردن تهيه نمايد، بر اثر تكرار اين وضع سيّد هر چه فكر مى‏كند هيچ راهى به نظرش نمى‏رسد. ناگهان به ذهنش خطور مى‏كند كه عريضه‏اى به حضرت حجة بن الحسن المهدى‏عليه السلام بنويسد و از آن حضرت درخواست كمك و حلّ مشكل نمايد. در موقع نوشتن عريضه بنا را بر اين مى‏گذارد كه چهل روز تمام، اعمال و رفتار خود را به گونه‏اى كنترل كند كه كوچك‏ترين خلاف شرعى را مرتكب نشود، تا به واسطه اين كار مورد عنايت امام زمان‏عليه السلام قرار گيرد.
 ضمنا عهد مى‏كند درخواست خود را هر روز صبح روى كاغذى بنويسد و قبل از طلوع آفتاب بدون آن كه كسى متوجه شود، به خارج شهر برود طبق دستورى كه در عريضه‏نويسى وارد شده است آن را در آب جارى يا چاهى بيندازد.
 سيّد اين كار را بدون وقفه سى و نه روز انجام مى‏دهد منتهى در روز آخر وقتى نتيجه‏اى نمى‏بيند با ناراحتى خاصّى بر مى‏گردد. در وسط راه متوجه مى‏شود كه كسى از پشت سر مى‏آيد. وقتى سيّد بر مى‏گردد و به پشت سر خود نگاه مى‏كند مى‏بيند يك مرد عربى در چند قدمى او مى‏آيد. وقتى به سيد نزديكتر مى‏شود سلام مى‏كند و پس از احوالپرسى مختصر، از سيّد سؤال مى‏كند: سيّد محمّد! مگر چه مشكلى دارى كه سى و نه روز تمام قبل از طلوع آفتاب خود را به اينجا مى‏رسانى و عريضه‏اى را كه همراه مى‏آورى به آب مى‏اندازى و سپس بر مى‏گردى؟ آيا فكر مى‏كنى كه امام تو از حاجت و مشكل تو اطلاعى ندارد؟!
 سيد محمّد مى‏گويد: من در حالى كه از حرفهاى آن عرب جوان تعجب كرده بودم با خود گفتم: اين آقا كيست كه مرا با اسم شناخت؟ در حالى كه من تاكنون او را در جايى نديده‏ام.
 ثانيا: او با من به لهجه جبل عاملى صحبت مى‏كند، و حال آنكه ازاهالى جبل عامل كسى اين‏گونه لباس نمى‏پوشد و قطعا او از جبل عاملى‏هاى ساكن نجف هم نيست چون من همه آنها را مى‏شناسم.
ثالثا: من در طى اين سى و نه روز كه صبح زود از شهر خارج مى‏شدم، همواره مواظب بودم كه كسى متوجه من نشود، پس اين آقا چگونه خبر دار شده است كه سى و نه روز است من اين كار را تكرار مى‏كنم؟!
 همين‏طور كه با آن مرد عرب به طرف شهر مى‏آمديم من به اين مطالب فكر مى‏كردم، ناگهان با خودم گفتم: يعنى ممكن است كه من اين توفيق را پيدا كرده و به زيارت حضرت ولى عصرعليه السلام نائل آيم؟!
 از آنجايى كه قبلا درباره اوصاف وشمايل آن حضرت چيزهايى شنيده بودم، تصميم گرفتم ببينم آيا از آن نشانه‏ها در اين عرب جوان اثرى وجود دارد يا نه؟ اين بود كه در صدد برآمدم تا با او مصافحه كنم، لذا دستم را به طرف او دراز كردم ومتقابلا آن جوان هم دست مباركش را پيش آورد، وقتى باهم مصافحه كرديم، مطمئن شدم كه او همان عزيزى است كه همه مشتاق زيارتش هستند، بلافاصله آماده شدم تا دست مباركش را ببوسم سپس خود را به روى قدمهاى مباركش بيندارم ولى وقتى با تمام وجود خم شدم تا لبهاى خود را به دست مباركشان برسانم، بلافاصله ناپديد شد و مرا در حسرت ديدار دوباره‏اش گذاشت و گر چه بعدها آن مشكل فقر از من برطرف شد، ولى هيچ وقت حسرت ديدارى دوباره، به پايان نرسيد.

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

باعرض سلام خدمت شما حضار محترم لطفا حتما نظر خود را درمورد وب سايت راجع به ادعيه و زيارات بنويسيد متشكرم التماس دعا
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ياصاحب الزمان ادركنى و آدرس imam.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


كدهای جاوا وبلاگ




كد ماوس